گذشتِ زمان

هیچکس مثل من به تو فرصت نداد...

گذشتِ زمان

هیچکس مثل من به تو فرصت نداد...

کوچ به:

  دگرگونی 


کت مشکی پیرهن آبی...کت مشکی پیرهن آبی... کت مشکی پیرهن آبی

مرگ بر الفبا. بر همه‌ی کلمه‌هایی که با "ز" شروع می‌شوند..... اما "تو" نیستند زیبا!

دیشب اشک ریختم... برای هر چاهارتان :) دوست‌داشتنی‌های منید بی‌آنکه بدانید... و همینش خوب است:"بی‌آنکه بدانید"

از مراسم ختم، بستنی فروشی، اتوبوس و رابطه های طفلکی

*چقدر عالی الهی شکر. تو یکی از نگرانی های منی طاهره برام مهمه حالت....

*تو ام توی رابطه لینای من نبودی؛ ببخش اینو میگم

*لینای خوب من، شفا میگیره قلبمون

*دوست دارم اولین هدیه موهبت (مرد  آینده م) به من کارتون آنه شرلی باشه.تو چی؟

سلامتیِ عروس هایِ عاشقِِ شب گردی :)

لبنان باشد و لبخند باشد و تو باشی .............. 

همین کافیست دیگر.

zahra


- مردهای دوزاری که به یه پیس پیس عنان از کف میدن رو به حال خودشون بذار


- تو رو به هرکی میپرستی روزی که برگشتی به رابطه با اون مرد که خیری از همبستر ده ساله ش ندیده دیگه اسم منو نیار، تو رو به معشوقت قسم منو قلم بگیر


- هرکاری دوست داری بکن طاهره
من از تمام مردهای امثال دکتری که تو سنگشو به سینه میزدی متنفرم من از تمام روابط عاشقانه ای که اون گفته از به اوج رسیدن به این طریق متنفرم

- تو دوباره برمیگردی ب اون رابطه و زمانی که برگردی توجیه‌های بیشتری برای خودت دستو پا میکنی من از همه ی مرضیه ها میترسم.


- میخام درس بخونم،قبلش اصلاح میکنم که گفتم دکتر و استاد "و" مثل همند، وثوقی عاشق زن و بچه هاشه و روزی که به ما گفت بچه سومش داره به دنیا میاد هیجان زده بود،یه بار تو حرفاش گفت خانمم منو میفهمه واین بزرگترین نعمته. 


پ.ن: زهرای عزیز، هرچی دلت خواست گفتی. هنوزم دکتر برای من همون دکتره، همون معبود بی همتامه. من اینهمه مدت این همه سال با دوست داشتنش زندگی کردم نمی تونم با دستای خودم مچالش کنم بندازمش دور، حیفم می یاد. آخ که چقدر دلم میخواد برگردم به اون مرد....  دیگه برنمیگردم ،حسرتش تا ابد به دلم میمونه... و خودم رو نمیبخشم که مثل دیشبی خریت کردم و همه چی رو واسه خودم حروم کردم. خودم رو نمیبخشم....

پ.ن2: زهرای عزیز، استاد "و" و دیگران، شناگرای قابلی هستند حتا خیلی قابلتر از دکتر. منتها باید زمان بگذره آب پیدا بشه، بعد بهت میگم که همه روابط مثل همند. بیخود تقلا نکن جهان ما کثیفتر از این حرفهاست....



hadi


ق.ن: اینقدر داغونم که حوصله ادیت این پیامها رو ندارم..... لعنتی بسکه ضربه داره هر کلمه ش... کاش آدم لاقیدی بودم و هنوز می تونستم دوستت داشته باشم "زیبا".............. 


- فکر کنم قرارمون این بود که از این رابطه عاشقانه جفتمون پیشرفت کنیم و به اوج برسیم،این چه منافاتی با خانواده من داره؟


- این پیامهای آخرت بوی رسیدن از نوع ازدواج رو میده که من از یکبار خریتی که کردم پشیمونم چه برسه با کس دیگه،قرار ما این نبود!!!!؟؟؟

- اگر من میدونستم نظرت نسبت به من اینه همون اول کاتش میکردم و نمیگذاشتم به اینجا برسه فکر نکن بخاطر خانوادم میگم نه چون از اولیش خیری ندیدم که بخوام دنبال دومیش باشم فکر میکردم تو دوست داشتن رو برای دوست داشتن و عشق رو برای عشق میخواهی

hadi

* به من بهانه ای بده که کم شه باورم به تو.


- دلت میخواد باورت به من کم شه؟ من که تشنه باور کردن بیشتر تو هستم. من میخوام به قله تو برسم همونطور که تو رسیدی . راسته که میگن بعده هر سربالایی سرپایینیه. تو رسیدی به قله و حالا خسته شدی و میخوای برگردی، اما من تازه راه افتادم و دلم میخواد هیچوقت به قله نرسم که خسته شم وبخوام برگردم پایین. 


* میرسی هادی، به قله میرسی و همه ترسم اینه که به قله برسی. واقعیت اینه که تو مال من نیستی و مال من نمیشی.


- من قدم زدن با تو توی خیالم روبیشتر دوس دارم،چون با کسی که تو واقعیت قدم میزنم آرامش بهم نمیده،اما با تو راحتم، به رسیدن واقعی فکر نکن رسیدن خیالی و آرزو خیلی قشنگتره چون به قول تو وقتی تو واقعیت بهم برسیم بدیهای واقعیت میاد و همه مهربونیها رو بهم میزنه.


-سلام. حالت خوبه؟ جواب پیامم روندادی نگرانت شدم.


* خوب نیستم ... خوب نیستم. من کتاب قصه نیستم من داستان و خیال نیستم هادی، من یه آدم واقعی ام! 


- سلام . میتونی با گوشیت صحبت کنی الان؟ 


- اگه بگم اشتباه گفتم راضی میشی؟ میتونی صحبت کنی؟ 


- آهای آدم واقعی، چرا خودت و احساست رو پشت پیامک نگه میداری؟ چرا به طور واقعی با من نیستی؟ گوشی رو بردار میخوام باهات حرف بزنم.


پ.ن: چهار تماس بی پاسخ.... و ساعت یازده و ده دقیقه ی شب و صراحتِ جیمیلِ حاویِ عکسهایِ چهارنفره که  برای همیشه تو رو از من گرفت. دیدی گفتم عشق کوتاهه هادی جان؟؟؟؟؟ دیدی حتا فرصت آه کشیدن هم نداشتم برات؟؟؟؟


hadi


- من هم همینطور، کلمه دوستت دارم عمق مطلب رو نمیرسونه ولی به سطح قضیه رضایت بده "دوووووووستت داااااارم"


* این ساعت یازده چهارم خرداد برام طلایی شد با خوندن پیامت:) ممنونم بابت خلق این لحظه، ممنونم بابت لحظه های عاشقی .ولی یه فرق بزرگ هست بین دوست داشتنی که تو گفتی و دوست داشتن من. اینکه من برای گفتنش تاوان دادم سختی کشیدم ولی برای تو شاید فقط یه حس خوشایند باشه که حتا نمی دونم چقد میتونی پای حرفت پای دوست داشتنی که ادعاشو داری وایستی.


-بله دوست داشتن مثل کاشت یک نهاله که اولش برای پایدار موندنش به یک چوب تکیه اش میدند و شاید با کوچکترین بادی بشکنه ولی اگر مراقبش باشی یواش یواش تنومند میشه و میتونه جلوی طوفانها ایستادگی کنه


* میدونی هادی گاهی از واقعیتهایی که با تمام بیرحمیش جلو روی زندگیت تمام قد می ایسته و بهت میگه چقد خوش خیالی که فک کردی دنیا همونجوریه که تو ذهن توئه، ترس برم میداره...


-کی تمام قد جلو روی زندگیت می ایسته؟


* واقعیت! اینکه دنیا و آدماش اونجوری که تو ذهن من خوب و ساده و دلپذیرن، تو واقعیت نیستن.


-منظورت من هستم؟ خودت گفتی که سه ساله درگیر این دوست داشتنی، تاوان دادی؟ حتما دوست داشتن من با تو فرق میکنه، بعدش منظورت رو از لذت بردن من از این حس رو بیشتر توضیح میدی؟


* ای بابا نه دکتر، چرا شخصیش میکنین، بذارین شیفتم تموم شه صحبت میکنیم. 15مین دیگه.
تو واقعیت زمان که بگذره عموما دوست داشتن جاش رو به عادت میده تبدیل میشه به روزمرگی. به وظیفه. و من هیچ دوست ندارم این اتفاق بیفته و میترسم ازش. منظورم الان واضحه؟
دلشوره م همش اینه که عشق خیلی کوتاهه قده فرصت یه نفس، قده کشیدن یه آه...


-الان پشت فرمونم


* ای بابا..باشه


-دوست داشتن که عاقبتش روزمرگی و وظیفه ست عمر عشق هم که اندازه یک نفسه پس دیگه چی می مونه؟ یاد و خاطره و زخمش؟


* شوربختانه بله، نمیخوام باور کنم ...کاش بشه واقعیت رو شکست داد کاش بشه باورش نکرد.


- پس شوربختانه باید گفت تا وظیفه ای ایجاد نشده و تا نفس آخر کشیده نشده باید جلوگیری کرد. دارم میرم کلاس و آف میشم.




hadi

*چرا صدات یادم نیست؟
گفتی من هم با تو هستم گفتی منو از خودت جدا ندون همه اینا رو  گفتی خوب یادمه و هرگز از قلبم از فکرم از روحم بیرون نمیره. پس چرا همین اول راه جازدی و نشستی؟
تنهایی کوچیکمو گرفتی جاش یه تنهایی بزرگ دادی ... فکر میکردم حضورت حقیقته فکر میکردم حرفهات نگاه های نجیبت حقیقته اما دروغ بودی هادی. یه دروغ زیبا.
آخ که چه دردی داره وقتی آ دم با سر میره توی واقعیت! انگار خواب باشی و یهو میون هزار کلاف مار و آتیش بیدارت کنن. چقدر ازهشث و امید و احساس نوشتم؛ همش کشکه. دنیای دو دوتا چارتای مسخره. آهای آهای به هیچی اعتماد نکن. بله و دقیقا واقعیت همینه.حالم بهم خورد از اینهمه خوشبینی و خیالات رمانتیک . ازینکه من هنوزم گول خوردن از تو رو دوست دارم...
گاهی خوبه آدم یه شمع کوچیک روشن  کنه و منتظر صبح بشینه .... آخ اگه بدونی چه روزای سختی دارم "زیبا". اگه بدونی.............
یعنی میشه یه روزی بیاد سنگ دلت آب شده باشه؟ چقدر دیگه باید غرورمو بشکنم برات؟ بخدا انصاف نیست هادی انصاف نیست. خسته م..خسته مث یه دیوار... کاش مهربون شی.کاش...

- آخ آخ  آخ دوباره کدوم حرفهام باعث آزرده شدن خاطر شما شده؟ دخترا حساسند ولی نه اینقدر.
به نظر من دیوارها خسته نمیشند همیشه سایه بون و تکیه گاه بقیه اند. ضمنا مهربونا چجوریند ؟ که اونجور باشم؟

*چه عجب روشن شدین! بخاطر آخرین پیامتون. یه جایی تو شازده کوچولو میگه در قبال کسی که به خودت علاقمند کردی مسئولی. و من چقدر دوس دارم این جمله رو.

- عجب کنایه سنگینی!!!ای کاش تو هم از دل من باخبر بودی.

* همیشه آرزوم این بود کاش مادرم یادم داده بود اینهمه احساسهای لعنتی رو بندازم دور...
بیخیال دکتر تو که دلت آباده، به قول زهرا امثال شماها همیشه تو حاشیه امن هستین وهیشوقتم با زندگی واقعی روبرو نمیشین. 
من فدای اون دلت که ازش بیخبر میذاری... نمیخوای چیزی بگی؟

- این زهرا نمیدونم چه کسی هست ولی چه کلمات قصاری داره. ولی بدون مومن شادیش رو به دیگران هدیه میکنه و غمهاش تو سینه شه، شما هم به ما کنایه بزن، ایرادی نیست

* معذرت میخوام. میشه ازم ناراحت نباشی؟؟
درخت کهنسال منی با یه قلب ثروتمند ... که منو توش راه نمیدی هادی، راه نمیدی راه نمیدی راه نمیدی...

- من هیچ وقت ازت ناراحت نمیشم، چجوری باید راهت بدم که ندادم، شاید اینقدر اوضاع دلم خرابه که فکر میکنی خارج از اون هستی

* چرا غریبگی میکنی اینقدر؟ من سه ساله تو هرثانیه باهات زندگی کردم نفس کشیدم خندیدم گریه کردم هادی...
چرا بم نمیگی چی تو اون دل سربراهته؟

- انشاالله سر فرصت با پیامک نمیشه.

* باشه من تسلیمم من صلح کردم با مزرعه زیتون چشمات... مراقب خوبیات باش. منو از خودت بیخبر نذار

- چه قهر باشی چه صلح باشی منو درگیر گیرایی چشمات کردی، شاعر میگه " ساقی خمار لب پیمانه شرابمکردی/ درگیر خم کمان و زلفت کردی"

* دعام کن هادی...